خلاصه داستان: مای، مادر غیرمسئول والتر کالدول چهارده ساله، او را می فرستد تا با عموهای مجردش، هاب و گارث زندگی کند تا او بتواند به یک سفر دیگر برای شکار شوهر برود.
خلاصه داستان: پس از تجزیه ماشین آنها در یک شهر کوچک و بی پروا ، یک زن و شوهر جوان مجبور می شوند شب را در یک کابین دور افتاده بگذرانند. وحشت به وجود می آید زیرا آنها توسط سه غریبه نقاب دار که بدون رحمت اعتصاب می کنند و به ظاهر هیچ انگیزه ای ندارند ، وحشت زده می شوند.